Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی
Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی

دل نوشته40

برف می بارد

دوباره از پشت پنجره بخار گرفته اتاقم به دوردستها نگاه میکنم 

رویا میبینم 

آن باغهای پوشیده از برف کنار روستا یادت هست 

جایی که سپیدی برف تمام سیاه کاری های آدمها را پوشانیده بود

آن روزها یادت رفت 

باور نمی کردم روزی بزرگ شویم

شبی کودکانه خوابیدیم و پیرانه برخواستیم

آه چقدر دلم برای تو برای آن روزها تنگ شده

از میان آنها همه دوستانی که چشم یاری از ایشان داشتیم 

 هیچکس

حتی یک نفر  به یاری ما نیامد تا رویای کودکیمان را دوباره پیدا کنیم

تنها کودکی لال که مصرانه تلاش میکرد به ما بفهماند،کودکی گمشده ما، درآن سوی باغهای پوشیده از برف روستاست

برف می بارد

هوا دلگیر است

درختان درآتش سرد زمستان برای بهار لحظه شماری میکنند

با اولین تجربه بلوغ دامن معصومیت ما از غرور لکه دار شد

ما از هم بریدیم و شغالهای حوالی ده تمام آن شب لعنتی را زوزه کنان جشن گرفتند

تازه آن صبح فهمیدیم که بزرگ شده ایم 

دیگر صمیمیتی برایم باقی نمانده است 

 یا قلبی که تصور میکردم تا پای تابوت دوستم خواهد داشت

چه خیال کودکانه ای 

فکر میکردم بعد مرگ هم دوستم خواهی داشت و تا همیشه کودک خواهیم ماند

دوست روزهای کودکیم ....

تازه میفهمم این روزها که تاچه پایه درهنر رویا دیدن استاد شده ام 

رویا را می گویم    رویا

نظرات 1 + ارسال نظر
ahmad biyabani پنج‌شنبه 12 دی 1392 ساعت 13:22

excellent.thanks amir

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.