ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خواب دیدم که به یک جای دور رفته ام
چون گاهی وقتها اونقدر از همه خسته میشم که دوست دارم موبایلم رو خاموش کنم
بی اطلاع و بی خدا حافظی از همه برم یه جای خلوت یه جای دور .
جایی که خیالم جمع باشه کسی مثلا حالم رو نمی پرسه
مثلا نگرانم نمیشه و مثلا نمی گه خیلی دلش برام تنگ شده .
اونوقت دیگه مجبور نیستم باچشمان بسته از توی این موبایل لعنتی این دروغ ها رو بشنوم .
خیلی خوشحال میشم که موبایلی همراهم نیست .
دوست دارم تنها باشم در شهری کوچک یا روستایی دور .
بی حضور تماسهای کسل کننده
بدون نمایش فریب کارانه یا ژست بزرگوارانه یک دوست صبور .
میخواهم دور باشم از دفتر خاطراتم
از تمام آزمایشاتی که از قبل نتیجه شکست آن مشخص بوده اند و من احمقانه سعی در تغییر آن داشته ام
می خواهم باور کنم در میان این همه ازدحام هیچکس همزبان من نیست .
بعضی ها فقط مثل شکلاتهای لوچ به دستت میچسبند بی آنکه چیزی داشته اند و تو کودکانه
به افتخار روزی که درون اونها
شکلاتی بوده با احترام باهاشون رفتار میکنی
اینها فقط حبابی فریبی یا خاطره ی اشتباهی
از گذشته ها هستند .