ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
* من آن صیاد بی مزدم که استاد است در کارش
ولیکن در قفس سازی ندارد بهره ای دیگر
* از بس گریستم اشکم به چشم نیست
بیهوده می کنم کویری که آب نیست
* دل را به تغافل به سر سنگ رها کرد
ترسم که به غفلت بنهد پا سر شیشه
* نشتر زدند رگم را به قصد فصد
اشک فرو خورده زجانم روانه شد
* نمی گویم که آن دلبر شدی بد عهد در آخر
ولیکن خانه را بر پل نباید ساخت از اول
* از بس زدم تیشه به کوهسار غم
فرهاد کوه کن امروز مرید ماست