Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی
Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی

دل نوشته 12

هنوز باور نمیکنم تلاقی  نگاهمان را در آن کوچه خاکی . درآن نشیب دلنشین راه . درآن روستای قدیمی درکنار آن ساختمان کاه و گلی ساده .

همانجا که نگاهم در نهایت ناباوری و بهت با نگاه مهربانت تلاقی کرد . مثل مرده ای که ناباورانه بر سنگ مزارش دست دوستی را میبیند که روزگاری همدست صمیمانه

دلخوشیهایش بود . آمدی و چه خوب آمدی . هنوز هم باور نمیکنم که تو آنجا بودی . در مقابل چشمانم .درکنار آن ساختمان  کاه و گلی قدیمی .

ای دوست باور میکنم صداقت پاک و ساده ات را و ایمان میاورم دوستی صمیمانه ات را .

احساس میکردم آنجا زادگاه نیاکان و اجداد تو بوده . شاید درآن کوچه سالها کسی باز از قبیله من عاشق کسی از قبیله تو بوده است .

خوش آمدی . دوست پاک و ساده من . چه زود عبور کرد  مسافر رویایی آرزوهایم  . تنها چیزی که از آن لحظات باقی مانده خاطره ای محو ناشدنی و زمان کوتاهی که در خاطره دوربین عکاسیم زمان را قاب گرفته است .      دوست خوب روزهای تنهایی من ....

عارفانه ها 4

تمام ترس من اینست ؛ که تو شعرهای مرا نفهمیده باشی و یک عمر فکر کنم ، تغافل عارفانه علت بی خیالی تو است . نه باور نمیکنم ! هرگز دلم دروغی به من نگفته است . این بی خیالی از تغافل عارفانه تو است . 

دل نوشته 11

میدانم که حالت گرفته و روزگارت به مراد نیست . این روزها مراد از همه روی برگردانده و عنان خر خود به جایی نا معلوم کشیده است . حال من هم بهتر از تو نیست . (دو سر گردان دو تنها و دو بیکس ) .... مگر خضر مبارک پی درآید که این شبهای ماتم را سر آید) .
دوست خوبم .. . میخواستم چیزهای شادی برایت بنویسم ولی ( کی شعر طرب انگیزد خاطر که حزین باشد ) . باری برایت کمترین کارم دعاست و امید که امید به قلبت باز گردد و مراد از خر شیطان پیاده شود . آنقدر تنهای تنهایم زمن  ، سایه ام هم شرم دارد تا که دنبالم کند . 

عارفانه ها 3

از سلول کناریم صدای ناله و زنجیر نمی آمد . از زندان بان کم حرفم پرسیدم : آزاد شد ؟سری تکان دادکه آری . ازعمق سینه آه تلخی کشیدم . (من چون کبوتران سپید ، کی آزاد می شوم ؟)

دل نوشته 10

گاهی به خود میگویم هیچگاه تنهایی من پایان نخواهد داشت چون وقتی همه غمگینند من شادم و وقتی همه شادند من غمگین . آری جهان تنها بر بی ثباتیش ثابت بوده است .دلتنگم از لحظات بی ثبات . حیات بی ثبات شادی و غم بی ثبات . از مردمان بی ثبات از عهد های بی ثبات و دلخوشیهای بی ثبات است . من دلم بازیچه ی این تطورات لحظه ای بوده است . در پی کوهی میگردم که هرطلوع برثبات و پایبندش ببینم . دلتنگم از این همه گذشته و آینده بی ثبات .